تا چشم مو دور میبینی میری که خوش باشی باهاش
از ته دل اونو ببوس اصلا به فکر من نباش
خواستی منو دکم کنی نیازی به قصه نبود
گفتی که حس من کمه مشکلت اون حسه نبود
دردم به جونت بخوره با اون همه محبتا
آخر میری سراغ اون حیف همه صداقتا
خدا ازت نمیگذره با حس من بازی شده
منو به کی فروختی تو لااقل اون راضی شده
چی کم بودم صداقت؟ محبت و رفاقت؟
اخ که دارم دق میکنم نبوسش با رضایت
چی کم داری لیاقت چی نداری نجابت
عدالت اینه بهت بگم بی شرف کثافت
خواستی منو دکم کنی نیازی به قصه نبود
گفتی که حس من کمه مشکلت اون حسه نبود
واست یه سرگرمی خوب واست یه بازی بودم
درسته که پیشم بودی به کمت هم رازی بودم
دردم به جونت بخوره با اون همه محبتا
آخر میری سراغ اون حیف همه صداقتا
خدا ازت نمیگذره با حس من بازی شده
منو به کی فروختی تو لااقل اون راضی شده